الف: چهارده سؤال مربوط به خودآزمایی
بیشتر مردم خود را بهعنوان شخصی که مهارتهای ارتباطی را میدانند تصور میکنند.
از این گذشته، همه ما میتوانیم خوب صحبت کنیم.
اما درواقع چقدر خوب هستیم؟
یعنی در عمل واقعاً چقدر خوب رفتار میکنیم؟
معمولاً درست یا معمولاً نادرست (اگر مطمئن نیستید، از یک دوست معتمد بپرسید)
اول: من وقتی کسی صحبت میکند خوب توجه میکنم و معمولاً میفهمم چه چیزی گفته میشود.
دوم: وقتی شخصی چیزی میگوید که متوجه آن نمیشوم میگویم کاش میفهمیدم، ولی معمولاً از آنها میخواهم برای روشن شدن مطلب برایم توضیح دهند، بهعنوانمثال: “گفتههای شما برای من خیلی شفاف و روشن نبود. آیا مجدد آن را تکرار میکنید؟ “
سوم: من معمولاً احساسات یا مقاصد واقعی کسی را از آنچه میگوید یا مینویسد با خواندن بین سطرها درک میکنم.
بهعنوان مثال، در پاسخ، به سؤال من برای فرد دیگر که پرسیدم، “حال شما چطور است؟” فرد میگوید”خوب” ، اما من متوجه میشوم که این لحن به نشان میدهد فرد مقابل خیلی سرحال نیست و بهطور زیرکانهای جواب من را داده که نخواسته مستقیم بگوید خوب نیستم.
چهارم: بدون سؤال پرسیدن زیاد که گاهی احساس بازجو بودن به من دست میدهد.
تعداد معقولی از سؤالات خود را میپرسم و با همان به جواب دلخواهم میرسم.
پنجم: من خیلی صحبت میکنم.
اگر اینطور است، سعی کنید از قانون چراغ راهنمایی استفاده کنید در طول سی ثانیه اول صحبت کردن، چراغ شما سبز است.
در طول سی ثانیه بعدی، زرد است خطر در حال افزایش است که فرد ترجیح میدهد شما آن را متوقف کنید.
در علامت یک دقیقه، چراغ شما قرمز است.
بله، به ندرت میخواهید “چراغ قرمز بزنید” اما معمولاً باید متوقف شوید یا سؤالی بپرسید.
اگر میدانید که وقتی به سی یا شصت ثانیه میرسید، مشکل دارید، با یک تایمر به تمرین بپردازید.
یک دلیل رایج دیگر که مردم زیاد صحبت میکنند این است که هنگام سکوت کردن راحت نیستند.
ببینید آیا میتوانید به آن عادت کنید.
این معمولاً بهتر از زیاد حرف زدن است.
شخص دیگر احتمالاً سکوت را پر خواهد کرد.
دلیل ضعیف دیگر برای زیاد صحبت کردن این است که شما برای شفافسازی افکار خود صحبت میکنید.
اما ممکن است هزینهای دیگری را بپردازید از این جهت که شخص دیگری را خسته کرده و یا باعث میشوید او فکر کند شخصی خودخواه و در حال خودستایی خود هستید.
ششم: من خیلی کم صحبت میکنم. راههای ممکن برای کمک به ادامه مطلب، خوانش مجدد، سؤال پرسیدن و پرورش حس کنجکاوی است.
هفتم: من خیلی میان حرف دیگران میپرم و صحبتشان را قطع میکنم.
در این صورت، پیشفرض این است که صحبت کسی را قطع نکنید.
بدانید که بسیاری از افراد پریدن بین صحبت و قطع کردن صحبت را نوعی بیاحترامی میدانند- آنها ممکن است فکر کنند که آنچه را که شما باید بگویید مهمتر است.
یا ممکن است فرد در تلاش باشد تا افکار خود را شفاف سازد.
با قطع کردن صحبت دیگران، بخش مهمی از حرفهای او را از دست میدهید.
هشتم: من خیلی کم میان حرف دیگران حرف میزنم.
برخی از افراد میدانند که پرحرف هستند یا زیاد یا صحبت میکنند زیرا عصبی هستند و خوشحال میشوند اگر آنها را مهار کنید.
نهم: وقتی من صحبت میکنم مردم معمولاً علاقهمند میشوند.
اگر فکر میکنید اینگونه نیستید.
بیشتر بخوانید، کمتر صحبت کنید، سؤال بپرسید.
دهم: من نکات خود را به روشنی بیان میکنم تا بیشتر مردم آنچه را که میگویم بهراحتی درک کنند.
یازدهم: وقتی گفتگویی راه میاندازم، منطقی است و با صراحت بیان شروع میشود.
دوازدهم: من بسیار مبادی آداب رفتار میکنم و بهاندازه کافی رک نیستم.
سیزدهم: خیلی مبادی آداب نیستم.
چهاردهم: من شوخطبعی خوبی دارم، هم در گفتههایم برای دیگران و هم در واکنش به شوخطبعی دیگران.
خلاصه مطلب
آیا چیزی هست که بخواهید آن را تغییر دهید؟
اگر چنین است، برای یادآوری آن میخواهید چه کاری انجام دهید هر وقت مکالمه را شروع میکنید به خود یادآوری کنید؟
آن را کف دست خود بنویسید؟
هدف جدید خود را به یک دوست بگویید و روزانه اعلام حضور کنید؟