آیا تا به حال تجربه چنین احساساتی را داشتهاید؟ زمانی که ناراحت، عصبانی، زود رنج، نگران یا مضطرب بودید، و شخصی خوش فکر به شما پیشنهاد داده که: “بیا شاد باش”، یا ناراحتیها تو رها کن، من فکر میکنم زیادی حساس هستی، به جنبه مثبت مسائل نگاه کن “؟ من میدانم که حال خوبی ندارم و احساس خوبی هم ندارم، به خصوص وقتی درگیر احساسات ناخوشایند هستم. در حالی که طرف مقابلی که اینها را به من میگوید نیت خوبی دارد اما تلاش هر چه بیشتر او برای تغییر سریع احساساتمان تلاش او را بینتیجه میگذارد حتی سبب بیاعتنایی ما هم میشود. شاید این اتفاقات باعث شود حالمان بدتر شود و احساس منفی داشته باشیم.
از سوی دیگر، گیر افتادن در احساسات ناخوشایند بدون هیچ تلاشی برای عبور از آنها، شما را غرق در افکار و احساسات ناخوشایند میکند که مجموع همه این اتفاقات برایتان مفید نیستند.
روشی نوین برای درک احساسات ناخوشایند
حال چگونه با این احساسات ناخوشایند که سراغمان میآیند کنار بیایم؟ آیا میتوانیم به شیوهای سالم رفتار کنیم تا بتوانیم سلامت روان خود در بلند مدت را رقم بزنیم؟
در این مقاله به پنج روش پیشنهادی اشاره میکنم که برای کنار آمدن با احساسات ناخوشایند کاربرد فراوانی دارد. سؤالاتی از خودتان بپرسید که با چگونه، چه کسی، چطور، چه وقت و کی شروع شوند و به آنها بر اساس احساساتتان پاسخ دهید. ( شاید لازم باشد کسانی که غم و آسیبهای جدی روانی را تجربه کردهاند برای بهبود حال خود از یک متخصص روانشناس مشاوره بگیرند) .
چه کسی، چه چیزی، چرا، کجا، چه زمانی
هنگامیکه در طول روز متوجه احساسات ناخوشایندی از قبیل عصبانیت، تحریکپذیری، ناامیدی، اضطراب یا ناراحتی و مانند اینها میشوید سؤالات زیر را از خود بپرسید:
اول: از خود بپرسید در این لحظه چه چیزی بر من نمایان میشود؟
تصور کنید احساسات شما همچون مهمانی هستند که پا به خانه شما گذاشتهاند. (شاید شما را یاد شعر زیبا و نقل شده با نام “مهمانخانه” از مولانا بیندازید). شما مهمانان را از خانه بیرون نمیکنید، اما اجازه هم نمیدهید مهمانها اداره خانه شما را به عهده بگیرند. ممکن است آنها را به خانه راه دهید و از ایشان پذیرایی کنید. هنگامی که میتوانیم پذیرای احساسات ناخوشایند خود باشیم، هنگامی که آنها دیده، شنیده و یا احساس میشوند، خیلی راحتتر میتوان با آنها کنار آمد.
با پرسیدن این سؤال که: چه کسی اینجاست؟ کمک میکند فاصله اندکی بین شما و احساستان ایجاد شود و متوجه میشوید که احساس شما چیزی جدا از خود واقعی شماست. و همینطور با پرسیدن این سؤال، به خودتان کمک میکنید تشخیص دهید هنگام بروز احساس ناخوشایند چه اسمی برایش انتخاب میکنید. برای مثال به خودتان میگویید الآن خشم اینجاست یا میبینم بیقراری اینجاست. تحقیقات نشان میدهد هنگام مواجه با احساس ناخوشایند چنین سؤالاتی از شدت آنها کم خواهد شد.
دوم: از خودتان بپرسید در بدن من چه اتفاقی در حال رخ دادن است؟
ذهن آگاهی آگاهانه را تمرین کنید ویژگیهای صمیمیت و دوستانه رفتار کردن را با کنجکاوی هر بیشتر تجربه کنید. اگر احساس سرخوردگی دارید، ممکن است متوجه حالت انقباض و سفت شدن عضلات خود شوید، ممکن است متوجه نفس تنگی یا فشار دادن دندانهایتان به هم شده باشید. وقتی متوجه چنین حالاتی در بدن خود میشویم یعنی باید بیشتر مراقب باشیم، آرام باشیم، نفس عمیقتری بکشیم، دستمان را روی قلبمان بگذاریم و مراقب خودمان باشیم. روشهای ذهن آگاهی بهطور وسیعی به تنظیم هیجان کمک میکند.
سوم: از خود بپرسید چرا این احساس در من ایجاد شده است؟
بدانید همه احساسات ما یک هدف را دنبال میکنند که میتوانند اطلاعات مفیدی به ما بدهد. خیلی از احساسات ناخوشایندتر ممکن است با سیستم تهدید اولیه ما مرتبط باشد که اتفاقاً برای اجداد ما در برابر تهدیدهای بیرونی و فیزیکی مفید بوده است. وقتی هنگام رانندگی و ترافیک کسی جلوی ماشین شما میپیچد و عصبانی میشوید یا هنگامی که زیر فشار کار یا کمبود مالی قرار دارید ممکن است واکنش تهدید اولیه شما برای محافظت از بدن در واکنش به استرس مبارزه یا فرار باشد. برای اجداد ما، جنگیدن یا فرار در مواجهه با ببر کاری مفید بود اما این شیوه از پاسخ هنگام استرس ممکن است در زندگی مدرن ما مفیدترین راه نباشد.
با این میتوانیم از این سیگنالهای احساسی به عنوان اطلاعات مفید استفاده کنیم. وقتی متوجه هستم که این اتفاق برای من میافتد (برای مثال، نگرانی درباره موضوعی که نمیتوانم کنترل کنم و نیمههای شب دچارش میشوم)، از بخشی از مغزم که مسئول کنترل غرایز است تشکر میکنم که سعی دارد از من محافظت کند و سپس به دنبال راههای مؤثرتر و قابل دسترس تری برای حل این مشکل هستم. (انگار که دستگاهی با هدف آرام بخشی در درونم روشن شده است).
چهارم: از خودتان بپرسید این احساس کجا ممکن است نگه داشته شوند؟
من اغلب محفظهای را تصور میکنم. محفظهای بزرگ که میتوانند احساسات ناخوشایندم را داخل آنها نگه دارند. ممکن است محفظهای برای دلسوزی به خودم یا مراقبت از اندوهم باشد، محفظه شجاعت برای ترسهایم، محفظه پذیرش تردیدهایم، محفظهای برای آگاهی و چشم اندازی برای تحریکپذیری من وجود داشته باشد. زمانی که احساسات ناخوشایندم را دعوت میکنم تا در این ظروف وسیعتر و گستردهتر نگهداری شوند به خودم کمک میکنم با آرامش بیشتری این تجربه را پشت سر بگذارم. این به من یادآوری میکند چیزهای دیگری هم وجود دارد که میتوانم به آنها فکر کنم، میتوانم آنها را به سطح بیشترین آگاهی خود از لحظه حال برسانم تا سختیها برایم قابل تحمل تر شود.
پنجم: از خودتان بپرسید چه زمانی میتوانم کار عاقلانهای انجام دهم؟
اگر قبل از انجام هر کاری این سؤال را از خود بپرسیم ممکن است خیلی مفید واقع نشود اما وقتی احساسات خود را بهروشهایی که به در دیده شدن و شنیده شدن آنها کمک کند بپذیریم، میتوانیم بپرسیم آیا کارهایی وجود دارد که هنگام ناراحتی انجام آنها مفید باشد. اگر از چیزی یا کسی آزرده خاطر میشوم شاید ترجیح دهم آن را رها کنم و توجهم را بر چیز دیگری متمرکز کنم که در من احساس قویتری برمیانگیزد. اگر احساس میکنم کسی به من صدمه زده آرامشم را حفظ کنم بهراحتی تصمیم میگیرم مسئله را با طرف مقابل مطرح کنم. اگر ناراحت یا غمگینم، ممکن است برای مراقبت از خودم قدمی بزنم یا با یک دوست صمیمی گفتگو کنم .