وقتی به این میاندیشید که چه چیزی شما را به سمت ماندن در کنار شریک زندگی خود سوق میدهد، چه دلایلی را بیان میکنید؟
آیا این عشق است که شما را به شریک زندگی خود پیوند میدهد؟ آیا ترس از این است که، اگر میرفت، تنها و منزوی می شدید؟
آیا میترسید که بابت گذر از یک جدایی چقدر باید تاوان بدهید؟ آیا نگران فرزندان خود هستید؟
کرونا محدودیتهای جدیدی را برای زوجینی که فکر میکنند پایان یک رابطه عاطفی است معرفی کرده است: بیثباتی مالی، سر و کله زدن با کودکانی که اکنون از خانه در حال آموزش هستند، و ناتوانی در اینکه به سادگی برای ملاقات با افراد جدید نمیتوانند بیرون از منزل باشند، ممکن است شما را به ماندن در رابطهای سوق دهد که دیگر هیچ جذابیتی برای شما ندارد.
طبق مطالعه جدید دانشگاه تیلر جمیسون دانشگاه نیوهمپشیر و جاناتان بکمایر از دانشگاه ویرجینیای غربی (۲۰۲۰)، احساس تعهد طرفین نسبت به یکدیگر به طور کلی به عنوان نشانهای از روابط سالم تلقی میشود.
با این حال، همان طور که آنها اشاره میکنند، “تعهد همیشه نتیجه تمایل واقعی به بودن در یک رابطه عاطفی و عاشقانه با یک شریک نیست.
علاوه بر این، یک شریک ممکن است سعی کند به اجبار دیگری را از طریق تاکتیکهای کنترل روانشناختی در رابطه نگه دارد، یا شرکا ممکن است از احساس اجبار شدید در قبال یکدیگر برای ترک نکردن دیگری استفاده کنند.
به گفته جمیسون و بکمایر، وقتی عواملی غیر از دلبستگی عاشقانه زوجین را کنار هم نگه میدارد، “افراد ممکن است احساس راکد بودن، مقید بودن یا گیر افتادن در یک مشارکت داشته باشند.” تعجب میکنید، مردم چگونه به این مرحله میرسند؟
یک عامل فقط جبر ساده است، مشکلی که مشخصاً، مشخصه مراحل اولیه یک رابطه است و در واقع زمانی است که زوجین تازه شروع به زندگی مشترک میکنند.
همان طور این کار را انجام میدهند، زوجین “در رابطهای قرار دارند ولی بدون انجام کاری جدی هستند، از جمله تأثیر در رشد شخصی آنها ،” در مراحل اصلی رابطه وارد میشوند.در نتیجه، رابطه آنها به روابطی تبدیل میشود که توانایی هر یک از شریکها را در دستیابی به اهداف مستقل خود تضعیف میکند.
این درک از گیر افتادن یک شبه اتفاق نمیافتد، همان طور که نویسندگان اشاره کردند.
زوجین احساس مثبت نسبت به رابطه خود و شریک زندگی خود را شروع میکنند هرچه رابطه بیشتر ادامه یابد، آنها بیشتر با موانعی روبرو میشوند برای شکستن رابطه، به دلیل وجود سایههای مثبت اولیه.
طبق نظر جیمسون و بکمایر این موانع شامل زندگی مشترک، ازدواج، فرزندان و سایر درگیریهای خانوادگی است. وقایع غیرمنتظره مانند بیماری یا مرگ در خانواده به این موانع اضافه میشوند. (کوید ۱۹ مطمئناً از این مجموعه موانع به حساب میآید).
در حالی که همه اینها اتفاق میافتد، افراد حتی ممکن است متوجه نشوند که خود را بیشتر و بیشتر در آن موقعیت گیر افتاده قرار میدهند.
به گفته نویسندگان، “شرکتکنندگان همیشه درک نمیکردند که این تجربیات محدودیتهایی دارند تا اینکه بعد از اینکه احساس گرفتاری میکردند.”
همچنان که رضایت آنها کاهش مییابد، ممکن است با نوستالژی خاصی نسبت به آن تجربیات مثبت اولیه نگاه کنند، نگهداشتن آن “لحظات مثبت متناوب” شرکای آنها ممکن است به گونهای رفتار کنند که این دلتنگی را تقویت کند؛ به گفته یکی از شرکتکنندگان، “اوقات خوب آن قدر خوب بود که از قسمتهای بد چشمپوشی کردم … سپس او مجدد کاری دلچسب و شیرین انجام میداد و باتری را دوباره پر میکرد و سپس دوباره خالی میشد.
احساس گیر افتادن در یک رابطه عاطفی زمانی رخ میدهد که آنها نه تنها آرامش، بلکه ثبات میخواهند.
شرکتکنندگان در مطالعه جمیسون و بکمایر که این نظر را ابراز داشتند از خانوادههایی بودند که والدین در آن طلاق گرفتهاند.
آنها نمیخواستند آن شرایط را دوباره برای خود یا فرزندان خود بسازند. به گفته نویسندگان، شرکتکنندگانی که روابط خانوادگی دشواری دارند “به ایجاد تعهدات سریع و ایجاد موانع جدایی” میپردازند.
برای اینکه بتوانید راه درست خود را حین احساس گیر کردن دریک رابطه عاطفی پیدا کنید محققان UNH-WVUپیشنهاد میکنند که روند کار را در ابتدای کار انجام دهید.
قبل از ایجاد “تعهد محدودیت”، شما باید آنچه را که اتفاق میافتد تشخیص دهید و سپس شروع به برنامهریزی راه حل خود کنید.
ایجاد احساس خود کارآمدی یا اعتقاد به این که میتوانید این کار را انجام دهید، میتواند به شما در انجام اقدامات لازم برای بازیابی استقلال کمک کند.
با این حال، اگر در آن موقعیت نباشید که بتوانید خود را رها کنید، چه میکنید؟
محدودیتهای شما ممکن است تا حدی محکم شده باشد که دیگر توانایی پرداخت عواقب عملی و عاطفی ترک رابطه را نداشته باشید.
با توجه به اینکه این مطالعه روی نمونه نسبتاً جوانی انجام شده است – در دهه ۲۰ و اوایل ۳۰ سالگی – اگر فراتر از این حد باشید، چه پیامدهایی برای شما خواهد داشت؟
چگونه میتوانید از رابطهای که تقریباً در کل زندگی بزرگسالی شما ادامه داشته است خارج شوید؟ شاید بتوانید با رجوع به ذهن خود و تجربیات مثبتی که، شما را کنار هم قراردادند شروع کنید.
چرا تصمیم گرفتید زندگی مشترک برقرار کنید؟ به جای تمرکز بر آنچه که شما را از رفتن بازمیدارد، به آنچه در ابتدا منجر به برقراری رابطه با شریک زندگی خود شد، توجه کنید. چگونه میتوانید نه تنها آن خاطرات بلکه آن اوقات خوب را باز پس بگیرید؟